معرفی نمایشگاه امید نام من است

Blog 2012-03-11

خانم‌ها و آقایان خوش آمدید!

omid_einladungskarte

برای معرفی چیدمان این نمایشگاه می‌خواهم از توضیح  نام آن آغاز کنم. امید یک نام ایرانی است که محدودیت جنسیتی ندارد، اگرچه اغلب بر پسران نهاده می‌شود. امید نام نمادینی است، و از زبان بسیاری سرگذشت های بی نام می‌گوید: سرگذشت مرا در تاریخ رسمی ایران نخواهید یافت. سرزمینی که والدینم جانشان را در راه آزادی آن باختند هنگامی که به جوانی امروز  من بودند.  روایت آنان را از زبان همرزمانشان شنیده ام، یادگارهایشان را بازماندگان به من رسانده اند. من آنها را حفظ کرده‌ام به همراه نام خود، که یادگاری از آنان است: امید!
نمایشگاه در پی معرفی سرگذشت امید است و با زمان حال او آغاز می‌شود؛ امیدی که دور از ایران در کشوری اروپایی زندگی می‌کند و تلاش دارد تا مفهوم خاطرات کودکی‌اش را در بستر زندگی امروزش دریابد. او با کنکاش در این گذشته و آسیب‌های آن به حلقه ارتباطی بدل می‌شود که زمان‌ها و مکان‌های ازهم‌گسیخته را به هم پیوند می‌دهد. در این رفتارش ما شاهد تلاشی روشنگرانه و همگرایانه هستیم. قصد نمایشگاه پیگیری این تلاش است.
کرامت مهدی‌زاده، که در طول همکاری با نمایشگاه برای من به تجسم امید بدل شده است و چالش صادقانه‌‌اش با سرگذشت خود بارها تحسینم را برانگیخته است، در فیلم مستند نمایشگاه می‌گوید که همواره در جستجوی ارتباطی با پدر اعدامی‌اش بوده است؛ پدری که او تنها از تصویرهای ثابت عکس‌هایش می شناسد. می‌گوید که در حمایت از جنبش اعتراضی مردم ایران در سال ۱۳۸۸ پدرش را یافته است و مفهوم پیکار ناتمام او برای دستیابی به حق تایین سرنوشت سیاسی را درک کرده است. قصد نمایشگاه بازنمایی رابطه این دو نسل است.
در اینگونه روایت های فردی همزمانی خشم و سوگ، ناتوانی و آگاهی، تسلیم و شورش در برابر ستم آشکار می شود.

امید تنها هنگامی استواری خواهد یافت که بتواند میان گذشته و حال پیوندی برقرار کند. آنگاه او شایسته نامش خواهد شد و مستحق آینده. امید، دهلیز خاطره را به روی ما می‌گشاید.
این دهلیز دروازه‌ای دارد که فاجعه زندگی امید در قالب این جمله بر آن حک شده است:
نام تو دادخواست من است.
اینجا که بایستیم نجوای نام ها را می‌شنویم؛ نام هزاران دگراندیش اعدامی که بستگان امیدند.

نمایشگاه به باورها و اندیشه‌های سیاسی این افراد نمی‌پردازد. از آن لحظه که آنان در بند عاملان خشونت گرفتار شدند محق رعایت حقوق جهانشمول انسانی‌شان بودند، که از سوی حکومت استبدادی از آنان سلب شد. امید دادخواه این حق پایمال شده است.
یکی از این نام ها نام پدر سعید است. پیراهن آبی رنگش که یک دگمه‌اش افتاده در جعبه‌ای در دهلیز خاطره قرار دارد . در نوشته سعید کنار پیراهن آمده است: خاطراتم از او را خودم به هم بافته ام؛ خیالپردازی‌هایی که از یک فاجعه، قصه‌ای افسانه‌ای ساخته‌اند و برای یک کودک پذیرفتنی تر از اعدام سیاسی بودند. پدرم را در قامت شوالیه‌ای می‌دیدم با شمشیر و زره که با بدی‌ها می جنگید. این تصویر با خیالبافی های کودکانه ام جورتر بود. و من تنها کودکی نبودم که شوالیه ای در خانواده داشت. در خانواده‌های تمام دوستان مادرم چنین شوالیه‌هایی وجود داشت.
در جعبه دیگری ساعت مچی پدر سهند قرار دارد. بند آن را پدر در زندان با نخ جوراب هایش بافته است. ساعت ایستاده است، مثل عمر پدر. پدر عشقش به زندگی و عزیزانش را در زیورهایی از خود به جا گذاشته که به شکل قلب تراشیده است و حالا در این جعبه کنار ساعتش قرار دارند. بر روی قلب ها نام همسر و فرزندش را حک کرده است. زمانی که او صرف تراشیدن این قلب ها کرده، برای او اوقات خوشی بوده‌اند که ساعت مچی اش لحظه‌های آن را شمرده است. زیبایی این اشیاء و تلاش او برای خلق این زیبایی در آن سلول مرگ قابل رویت اند و تحسین برمی انگیزند. 

چهل و هشت جعبه و صدوبیست و پنج شیء تنها بخش بسیار کوچکی از یادگارهای آن دورانند، که درهر  گوشه‌ای از دنیا که ایرانی‌ها در تبعید هستند، پراکنده اند. این نمایشگاه تنها توان گشودن پنجره کوچک را به این دنیا  دارد. دهلیز خاطره مجموعه این یادگارها نیست بلکه تنها نمونه‌ای از آنهاست.

در طراحی معماری و چیدمان نمایشگاه خود را موظف به خضوع و فروتنی در برابر خاطرات و یادگارهای امید دانسته ایم. جعبه‌هایی  کوچک و بزرگ ساختیم که درونشان انباشته از نور است تا این اشیاء را، که گنج  بازماندگان هستند، درون خود به نمایش بگذارند. برای دیدن محتوای این جعبه‌ها باید به سویشان رفت و با سری خمیده به آنها نگاه کرد. در کنار هر جعبه روایت کوتاهی از زبان صاحب یادگار نقل شده که این مواجهه را عمق می‌بخشد. نگاه افتاده بیننده بر زمینی می لغزد که بر سطح آن جمله‌هایی نقش بسته؛ که از آن دوران سیاه تراوش کرده‌اند.

من از صمیم قلب سپاسگزارم که امکان همکاری با این نمایشگاه را یافتم.
سپاس بیکران از تمامی آنهایی که به ما اطمینان کردند و یادگارهای ارزشمندشان را نزد ما به امانت گذاشتند. سپاس از تمامی کسانی که با یکدلی برای برپایی این نمایشگاه تلاش کردند و آنها که هزینه‌های این نمایشگاه را پرداختند. سپاس بسیار از خانم یوتا ابلینگ شهردار فرانکفورت برای پشتیبانی پیگیر سیاسی و انسانی او.
برای شما و تمام بازدیدکنندگان این نمایشگاه آرزوی تجربه‌ای عمیق را در این رویارویی دارم. و اگر در مسیر این مواجهه غم بر شما چیره شد امیدوارم که تسلیم آن نشوید بلکه امید جسور ما را در مسیرش برای رسیدن به آزادی ایران همراهی کنید. امید زیبا و استوار است اگرچه زخم های عمیقی دارد.

omid_1

omid_2

omid_3

بازدید از تارنمای نمایشگاه