لعنت به این جنگ خانمان‌سوز

Blog 2025-06-18

برای بسیاری از ما که اینجا و آنجای دنیا، دور از عزیزانمان و دور از وطن زندگی می‌کنیم تلخی این روزها با احساس سنگینی از شرم و ناچاری و سرآسیمگی همراه شده است. نیستی تا دست کسی را بگیری؛ نیستی تا عزیزی را در آغوش بکشی؛ نیستی و به‌ناچار از دور ــ از پشت اشک‌های بی‌ثمرت ــ مصائبی را نگاه می‌کنی که بر مردم بی‌گناه آوار شده است. و باز ناباورانه از خود می‌پرسی، این‌همه بغض و خشم ما به کجا می‌رود؟ تاثیری در این دنیا می‌کند؟ می‌شود با این بغض و خشم چیزی ساخت که بشاید؟

لعنت به این جنگ خانمان‌سوز. لعنت به لشکر عریض و طویل متجاوز اسرائیل وهمه‌ی هم‌دستانش. لعنت به جمهوری اسلامی که ایران و مردم بی‌گناه ما را به این مسلخ کشانده است. لعنت به شعارهای پوچ و دریده‌‌ای که واقعیت منحوس جنگ و رد خونین آن را بر تن مردمان بی‌دفاع کتمان می‌‌کند. چه روزهای تلخ و تاری را شاهدیم؛ چه جان‌های عزیزی که تکه‌تکه و پرپر شدند؛ چه خانه‌هایی که آوار شدند و چه زندگی‌هایی که آواره

ما اینجا تایم‌لاین‌ را بالا و پایین نمی‌کنیم؛ انگار می‌بلعیم و همزمان از هر روزنی که هنوز هست سراغ بستگان وعزیزان‌مان را می‌گیریم: خوبی، عزیزجان؟ و با انبوه پرسش‌هایی که به سوی میهن روانه کرده‌ایم، سخت انتظار می‌کشیم، مگر تک‌وتوک پاسخی برسد یا نرسد

کسی در فضای مجازی نوشته بود، شماها که خارج هستید، با احوال‌پرسی‌های ملتهب‌تان حال ما را خراب‌تر می‌کنید. ننوشته بود که چه کار دیگری می‌توانیم بکنیم. مدام از خود می‌پرسیم که چه می‌توان کرد

برای شنبه‌ی آینده بلیط گرفته بودم که به تهران پرواز کنم برای تعمیراتِ معطل‌مانده‌ی خانه‌ی پدر و مادرم .همان خانه که قتلگاه‌شان شد، همان‌جا که پدر و مادرم به دست ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی وحشیانه کشته شدند. اما دیگر آسمان ایران بر غیرنظامی‌ها بسته است و چرخ زندگی مردمان ایران در قعر چاه جنگ اسیر

و من مدام دنبال ما می‌گردم، و ما دنبال صدایمان می‌گردیم که در فشار بهت و بغض به لکنت افتاده است. برای من هر ندایی از اعتراض به این مهلکه برابر امکانی‌ست تا مگر ما خود را باز سامان دهیم و در این «وضعیت قرمز» فاعلیت خود را ــ که برای شرافتمندانه ساختنش تلاش‌ها کرده‌ایم و هزینه‌ها داده‌ایم ــ سر پا نگه داریم.

با خودم ــ انگار که ورد بخوانم ــ نام ایران و شهرها و خیابان‌هایی را که می‌شناسم مدام تکرار می‌کنم. به خودم می‌گویم، به خیابان هدایت خواهی رفت و چون هر سال، به امید دیدار تمام عزیزان و دادخواهانی که در تمام این سال‌ها قلب آن خانه با استقامت‌شان تپیده است، خانه را تیمار خواهی کرد. تا آن روز هم هر چه از من برآید بر ضد این جنگ و بانیانش، از هر طرف، هر که باشند، خواهم کرد. لعنت به جنگ

در آخر، به عنوان کسی که سال‌هاست تلاش‌های مدنی خود را با دادخواهی تعریف کرده است، بر خود لازم می‌بینم که ابراز تأسف عمیقی بکنم از این‌که می‌بینم این روزها واژه‌ی «دادخواهی» به بمب و موشک و پهپاد سنجاق می‌شود. به نظرم ابراز شادمانی و رضایت از مرگ کسانی که در جنایت‌های حکومتی مسئول بوده‌اند، اگر به لحاظ فردی قابل درک و فهم هم باشد، هیچ ارتباطی با  دادخواهی جنایت‌های حکومتی‌ و سیاسی ندارد. دادخواهی تلاشی‌ست اخلاقی و انسانی و مردمی برای پاسخگو کردن ساختار قدرت، برای شکستن چرخه‌ی باطل خشونت و توانمند کردن جامعه در برابر سرکوب. دادخواهی تنیده در جنبش مردم است برای بازپس‌گیری کرامت و آزادی، نه هم‌صدا شدن با  بمب‌هایی که بر شهرو دیار مردم فرومی‌بارند. ارضای حس انتقام را با دادخواهی یکی نگیریم