راه‌اندازی تارنمای فروهرها

به این وسیله خبر راه‌اندازی تارنمای «فروهرها» را به آگاهی همگان می‌رسانیم. www.forouharha.net
این تارنما نتیجه‌ی همکاری چندساله‌ی ما در گردآوری و نسخه‌برداری دیجیتال از سندهایی است که بازنمای تاریخ پیکار سیاسی داریوش فروهر و پروانه فروهر(اسکندری) هستند. هریک از ما از سر تعلق و دین ویژه‌ی خویش به داریوش و پروانه فروهر انجام این مهم را بر خود واجب دانستیم. امیدواریم این ادای دین، به سهم اندک خود، درخور آن دو انسان آرمان‌خواه و تاریخ‌ساز باشد. همچنین امیدواریم که سندهای این تارنما در شناخت بهتر بخش‌هایی از تاریخ سیاسی ایران مفید بوده و به انتقال تجربه‌های سیاسی نسل پیشین به نسل‌های آینده کمک کند.
توضیح تارنما در صفحه‌ی نخست آن آورده شده که به بازپخش آن بسنده می‌کنیم، با این امید که تاریخ دست‌مایه‌ی آگاهی و تلاش گردد برای دست‌یابی به آرمان‌های دیرینه‌ی داریوش و پروانه فروهر: استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی.
forouharha2

پیشگفتار تارنما: هدف این تارنما شناسایی تاریخ مبارزه‌ و راه سیاسی داریوش و پروانه فروهر از دریچه‌ی سندهای تاریخی است. انتخاب تارنما برای این هدف با امید به افزایش امکان دسترسی همگانی به این سندها و نیز امکان گسترش این آرشیو در طول زمان انجام گرفته است.

Read more

از اینجا و آنجا در تهران

۲۳ اسفند ۱۳۹۴
«گاهی باید ضرب محکم مشت را بخوری تا به‌خود آیی که کجا زندگی می‌کنی.» ساعدی
روز پنجم بهمن بود.
به در آهنی خانه از بیرون فقل یغوری آویزان بود، که به سفارش خاله‌هایم برای محکم‌کاری به آن جوش داده بودند. رنگ در زیر ضربه‌های پتک جابجا ترک خورده و ریخته بود؛ شبیه آن درهایی که انگار پشت‌شان متروکه‌ای‌ست که هیچ‌کس تعلقی به آن ندارد و روی دست شهر مانده‌اند تا به‌مرور تخریب و محو شوند. از حیاط که می‌گذشتیم خاله‌ام گفت پس از دستبرد که به خانه آمده‌اند، چیزهای زیادی روی زمین حیاط پخش بوده است:‌ «لباس، کیف، رادیو … آن گلیمی که خون مادرت رویش ریخته است را هم گوشه‌ی باغچه انداخته بودند.»
درون ساختمان اسباب و اثاث پخش‌وپلا بود. و بازهم جابه‌جا تل کاغذهای این خانه که لابلای آشفتگی‌شان تکه‌پاره‌هایی از جنس تاریخ سوسو می‌زد؛ اعلامیه‌ها و نشریه‌ها و کاغذهایی با سربرگ حزب و جبهه ملی یا دفتر وکالت پدرم؛ کاغذهایی که نسخه‌هایی از آنان در جای دیگر محفوظ‌اند اما هنوز هم برگ‌هایی در این خانه مانده‌اند تا یادآور هویت این مکان باشند. یک‌یک شیرهای آب را از جا درآورده بودند و درون آبکشی ریخته بودند، اف‌اف و چند چراغ‌ را از دیوارها کنده بودند و تلفن را برده بودند. سیم‌های لخت از دیوارها بیرون زده بود. غارت‌زدگی بر چهره‌ی خانه ماسیده بود و جای خالی اشیاء «دزدی‌شده» مثل حفره‌های حسرت شده بود.
آن روز یکی از هم‌حزبی‌های قدیمی پدرومادرم که با احتیاط از لابلای کاغذها می‌گذشت روایت دیدارش از غلامحسین ساعدی در بیمارستان را بازگفت که در طول این سفر بارها به‌یادم آمد. می‌گفت عده‌ای «ناشناس» در جاده‌ای دورافتاده ساعدی را کتک‌ زده بودند، زیر چشم‌هایش کبود بود و صورتش ورم کرده. می‌گفت همان‌طور که با آن هیکل درشت و کوفته از درد روی تخت بیمارستان افتاده بود، مشتش را گره کرد و با شدتی تا صورت خود برد و گفت: «گاهی باید ضرب محکم مشت را بخوری تا به‌خود آیی که کجا زندگی می‌کنی.»

Read more

میدان بهارستان؛ روز کودتا و این روزها

تهران، مرداد ۱۳۹۴

28mordad-a

اگر در خانواده‌ای مصدقی بزرگ شده باشی سنگینی و تلخی روزهای آخر مرداد و بختک آن کودتا، که انگار روی سرگذشت «ما» افتاده بود، تا همه چیز را آنگونه کند که نباید می‌شد، تجربه کرده‌ای. از همان سال‌های کودکی این واژه‌ی غریب را می‌شناسی و عصبیتی که همراه آن فضا را می‌انباشت، لمس کرده‌ای. انگار که در این واژه همه‌ی پلیدی‌ها و زشتی‌ها حلول می‌کرد. وقتی به زبان می‌آمد همراه خودش انقباض فَک می‌آورد و پشت‌بندش حرف‌هایی بود پر از خشم و درد و بغض، از افسوسی که از نگاه پدر و مادر انگار بیرون می‌ریخت، و روی دل آدم می‌نشست تا در حافظه حک شود

Read more

بنیاد دانشگاهی دکتر محمد مصدق، مراسم نامگذاری تالار مصدق

دانشگاه شیکاگو، پنجم اکتبر ۲۰۱۳
نهایت قدردانی خود را از این نامگذاری خجسته ابراز می‌کنم، به عنوان فرزند دو پیرو راه مصدق، داریوش و پروانه فروهر، که جان خویش را نثار مبارزه برای استقرار آزادی و حاکمیت ملی در ایران کردند. می‌دانم اگر پدرومادرم بودند چه شادی شیرین و چه رضایت عمیقی در این مناسبت احساس می‌کردند زیرا که آن‌ها از جمله کسانی بودند که همواره تلاش کردند تا راه و یاد مصدق را زنده و پویا دارند.
اهمیت این نامگذاری آنوقت بیشتر نمایان می‌شود که بدانیم در ایران، در سرزمین دکتر مصدق هیچ بنایی، هیچ مکان عمومی به نام او وجود ندارد، که بدانیم در ایران سال‌ها بردن نام او حتی ممنوع بوده است و حالا نیز با گذشت اینهمه سال اگر نامی از او در گفتارهای رسمی برده شود یا در نفی یا در تحریف میراث گرانقدر اوست، که بدانیم در سرزمین محبوب دکتر مصدق، ایران، مقبره‌ی او در اتاقی در تبعیدگاهش در دهکده‌ای دورافتاده قرار دارد که درش به روی مردم بسته مانده است.
نام محترم مصدق از امروز بر این تالار خواهد ماند. این مناسبت خجسته را به همه‌مان تبریک می‌گویم به امید تحقق آرزوهای شریف مصدق برای ایران.

shicago1

Read more