ظهور ناگهانی یک «عکس خبری» با زیرنویسی «مشکوک»، آبان ۱۳۹۴

عکس، حیاط خانه‌ی داریوش و پروانه فروهر را نشان می‌دهد در شب یکم آذر سال ۱۳۷۷. سیاه و سفید است و به مکانِ واقعه از بالا نگاه می‌کند. زاویه‌ی دید دوربین را که پی بگیری به ایوان خانه می‌رسی، کنار پله‌های مشرف به حیاط. عکاس اینجا ایستاده بوده است. شب است. بیست و سه نفر در عکس دیده می‌شوند، یک زن و بیست‌ودو مرد پیر و جوان. حاضران به دو گروه تقسیم شده‌اند، آنها که نظاره می‌کنند و آنها که در حال انجام کاری هستند. نمی‌دانم این کار را چه می‌توان نامید.
چیزی حمل می‌شود.
چهار مرد گوشه‌های پتویی را گرفته‌اند و می‌برند. یکی از آنها اونیفرم به تن دارد. مرد دیگری که نقش مدیر را به خود گرفته، جلودار آنها شده است. انحنای پتو می‌گوید آن چیزی که برده می‌شود، جسم نرمی دارد. پارچه‌ی سفیدی از میان پتو بیرون زده که یک لکه‌ی تیره روی آن است. آنچه درون پتو حمل می‌شود و سنگینی آن شانه‌ی مردان را خم کرده است، از چشم دوربین مخفی مانده است. حرکت‌ها و حالت‌های این مردان، که گوشه‌های پتو را گرفته‌اند و پشتشان به ماست، تنها گویای وضعیتی عادی به هنگام حمل کردن چیزی ست. آنچه حمل می‌کنند انگار برایشان بی‌تفاوت است، می‌تواند هر چیزی باشد. چیزی را می‌برند که باید از آنجا خارج شود.
نمی‌دانم درون آن پتو جسد مادرم را می‌برند یا جسد پدرم را. 

Read more

در گرامی‌داشت روز جهانی زن و ادای دین به سیمین بهبهانی

روز جهانی زن، فرانکفورت
این روز خجسته، روز گرامی‌داشت تلاش‌های برابری‌خواهانه‌ در نسل های پیاپی زنان، روز تبلور پیوند جهانی در حق‌طلبی زنان، روز پافشاری بر کرامت زن بودن و پویایی تعریف آن در بستر چالش‌های اجتماعی، روز جهانی زن  بر همه‌ی ما گرامی باد!
و این روز چه مناسبت شایسته‌ای ست برای گرامی‌داشت سیمین بهبهانی. زنی که در هنر و حضور اجتماعی‌اش پایبند به کرامت انسان، به آزادی، عدالت، و مهر به مردم و سرزمین خویش بود. او که به گفته‌ی خودش به قصد گشودن امکان برای بیان چالش‌ها و موقعیت‌های انسان معاصر در سنت قدر شعر فارسی به نوآوری پرداخت. او که جسارت و محبتش به هم تنیده بود؛ در شعرش و در زندگی‌اش.
سخن گفتن از سبک هنری او و جایگاه ویژه‌ی آن در روزگار ما و ماندگاری‌اش پس از ما، در صلاحیت من نیست. من هم مثل بسیاری از ما ایرانی‌ها، که با شعر بزرگ می‌شویم و جابجا در زندگی‌مان از شعر مدد می‌گیریم تا روایت احوال خود را از زبان شعر دریابیم و بازگو کنیم، با تنیدگی شعر و زندگی اخت بوده‌ام. سیمین بهبهانی هم به مرور یکی از آن شاعرانی شده است که با سروده‌هایشان زندگی کرده‌ام، فرازهایی را به خاطر سپرده ام و زیر لب خوانده‌ام تا بیان حال خود کنم، تا به خود نیرو بدهم، تا همدلی را باور کنم یا بغض گلویم را در آنها بیرون بریزم. شعر او به زندگی ما و زبان ما غنا بخشیده است.
اما سیمین بهبهانی برای من و بسیاری از ما که در زندگی‌مان این سعادت را یافتیم که کمی از نزدیکتر او را بشناسیم، به دیدارش رفته باشیم و مهمان آن خانه‌‌ی روگشادش شده باشیم، خودش نیز مانند شعرش حضوری پرملات داشته و تأثیری ماندنی و یگانه بر خاطرمان گذاشته، که با ما خواهد ماند.

Read more