ظهور ناگهانی یک «عکس خبری» با زیرنویسی «مشکوک»، آبان ۱۳۹۴

عکس، حیاط خانه‌ی داریوش و پروانه فروهر را نشان می‌دهد در شب یکم آذر سال ۱۳۷۷. سیاه و سفید است و به مکانِ واقعه از بالا نگاه می‌کند. زاویه‌ی دید دوربین را که پی بگیری به ایوان خانه می‌رسی، کنار پله‌های مشرف به حیاط. عکاس اینجا ایستاده بوده است. شب است. بیست و سه نفر در عکس دیده می‌شوند، یک زن و بیست‌ودو مرد پیر و جوان. حاضران به دو گروه تقسیم شده‌اند، آنها که نظاره می‌کنند و آنها که در حال انجام کاری هستند. نمی‌دانم این کار را چه می‌توان نامید.
چیزی حمل می‌شود.
چهار مرد گوشه‌های پتویی را گرفته‌اند و می‌برند. یکی از آنها اونیفرم به تن دارد. مرد دیگری که نقش مدیر را به خود گرفته، جلودار آنها شده است. انحنای پتو می‌گوید آن چیزی که برده می‌شود، جسم نرمی دارد. پارچه‌ی سفیدی از میان پتو بیرون زده که یک لکه‌ی تیره روی آن است. آنچه درون پتو حمل می‌شود و سنگینی آن شانه‌ی مردان را خم کرده است، از چشم دوربین مخفی مانده است. حرکت‌ها و حالت‌های این مردان، که گوشه‌های پتو را گرفته‌اند و پشتشان به ماست، تنها گویای وضعیتی عادی به هنگام حمل کردن چیزی ست. آنچه حمل می‌کنند انگار برایشان بی‌تفاوت است، می‌تواند هر چیزی باشد. چیزی را می‌برند که باید از آنجا خارج شود.
نمی‌دانم درون آن پتو جسد مادرم را می‌برند یا جسد پدرم را. 

Read more

معرفی نمایشگاه امید نام من است

خانم‌ها و آقایان خوش آمدید!

omid_einladungskarte

برای معرفی چیدمان این نمایشگاه می‌خواهم از توضیح  نام آن آغاز کنم. امید یک نام ایرانی است که محدودیت جنسیتی ندارد، اگرچه اغلب بر پسران نهاده می‌شود. امید نام نمادینی است، و از زبان بسیاری سرگذشت های بی نام می‌گوید: سرگذشت مرا در تاریخ رسمی ایران نخواهید یافت. سرزمینی که والدینم جانشان را در راه آزادی آن باختند هنگامی که به جوانی امروز  من بودند.  روایت آنان را از زبان همرزمانشان شنیده ام، یادگارهایشان را بازماندگان به من رسانده اند. من آنها را حفظ کرده‌ام به همراه نام خود، که یادگاری از آنان است: امید!

Read more